به گزارش روز یكشنبه خبرنگار فرهنگی ایرنا، آهنگر در 'ملكه' به سراغ دیده بان های جنگ تحمیلی رفته و با تكیه بر آنها داستان خود را پیش برده است. او 'سیاوش' دیده بان جوانی كه به طبیعت و مظاهر آن از جمله زنبور علاقه بسیار دارد را محور قرار داده و دیگر شخصیت های خود را حول این محور چیده است.
آشنایی مخاطب با این شخصیت نیز در فضایی آرام كه شباهت چندانی به آبادان درگیر روزهای پایانی جنگ ندارد، رخ می دهد كه به درون روح و روان سیاوش نقب می زند. اما فصل های ابتدایی فیلم درست تا جایی كه سیاوش در دیدگاهی متروك كه همگی افرادش شهید شده اند، می رود، اندكی كند و كشدار بوده و فیلم به اصطلاح دیر راه می افتد.
آهنگر در پرده نخست فیلم تاكید بیش از اندازه ای روی روحیات سیاوش و تنش های میان او و سیف الله و بقیه كرده كه بدان مقدار نیاز نبوده است.اما كشف برج دیده بانی متروك كه جمشید و یارانش در آن به شهادت رسیده اند، ریتم خوبی به داستان بخشیده و ایده فوق العاده ای برای آن به حساب می آید. یافتن دفترچه جمشید نیز برای ارتباط برقرار كردن این دو با یكدیگر ایده هوشمندانهای است كه كاملا در بافت قصه جا می افتد.
شخصیت چندوجهی سیاوش را می توان یكی از برگ های برنده ملكه به حساب آورد كه به شدت مستند جلوه كرده و به دل می نشیند. جاه طلبی اولیه او با یك چرخش آرام و بطئی در انتها به شخصیتی جذاب ختم می شود كه همذات پنداری در مخاطب را به شكل پررنگی برمیانگیزاند.
آهنگر مفاهیم ضد جنگ مورد نظرش را به خوبی در سیاوش گنجانده و به مرور او را قرینه دیده بان شهید قرار می دهد.
اما آن چیزی كه ملكه را به فیلمی درخشان تبدیل كرده چیزی جز شخصیت پردازی دقیق به خصوص در ارتباط با شخصیت های مكمل نیست.
سیف الله رزمنده ای كه بخش عمده ای از خانواده اش را در جنگ از دست داده اما حاضر به ترك منطقه نیست،فوق العاده از آب درآمده و روح سلحشوری غریبی در آن موج می زند.
واكنش های بیرونی سیف الله در برج دیده بانی نیز بر این اساس شكل گرفته كه تنش های میان او و سیاوش را باورپذیرتر ساخته است.در پرده سوم این شخصیت موتور حركت قصه شده كه با كشته شدنش پایان غم انگیزی را نیز رقم می زند. شهادت برادر در كنار موج گرفتگی اش این پایان غمناك را تكان دهنده تر ساخته و قطره اشكی گوشه چشمان مخاطبانش می نشاند.
سرگرد امجد به عنوان تنها نظامی كلاسیك داستان، پرداخت درستی دارد و شباهت های گریزناپذیری به نمونه های شاخص تاریخ سینمای جنگ جهان دارد.ایده درخشان قطره ریختن در چشم تاكید بر غیر بومی بودن او دارد كه با ظرافت خاصی اعمال شده و از شخصیت بیرون نمیزند. او در عین تبعیت از دستورهای نظامی تنها كسی است كه به سیاوش اعتماد كامل كرده و گلوله خمپاره برایش تامین می كند كه خود این امر به چند بعدی بودنش كمك شایانی كرده است.
آهنگر در بخش پایانی فیلم و درست پس از نقطه عطف دوم(شهادت برادر سیف الله توسط خمپاره ای عمل نكرده) كه از همان ابتدای فیلم روی آن تاكید ورزیده، فوق العاده عمل كرده و كار را با ریتمی مناسب به آخر می رساند به گونه ای كه مخاطب دوام آورده در یك ساعت اول را روی صندلی خود میخكوب می كند.
البته نمی توان از نقش برجسته علیرضا زرین دست نیز در كیفیت فنی چشمگیر فیلم یاد نكرد چرا كه بخش عمده ای از ایده های ذهنی كارگردان را وی با مهارت عجیبی به تصویر كشیده است.
وی در ملكه یكی از بهترین كارگردانی های جشنواره سی ام را رقم زده و به لحاظ زیبایی شناسی عالی نشان داده است.دكوپاژ دقیق و اصولی فیلمنامه را می توان نقطه عطف فیلم به حساب آورد كه بخش عمده ای از قوتش به آن بازمی گردد. دیگر اینكه در عین ارج نهادن به رشادت های رزمندگان كشورش به بهترین شكل سیاهی و نكبت جنگ را نشان داده و این حس را به تماشاگران خود نیز منتقل می سازد.برای مثال به سكانس خودكشی افسر عراقی كه تمام افرادش كشته شده اند اشاره كرد كه تلاش های سیاوش برای جلوگیری از آن،انسانیت را به اوج می رساند.
میلاد كی مرام در نقش سیاوش غافلگیركننده ظاهر شده و بازی كاملا متفاوت با نقش آفرینی های پیشینش را ارائه كرده است.وی به خوبی ابعاد شخصیتی سیاوش را درك كرده و به شكل مطلوبی آن را به تصویر كشیده است.
نمی توان از بازیگران ملكه گفت اما یادی از حمیدرضا آذرنگ در نقش سیف الله نكرد، نقشی پیچیده و دشوار كه به شكل حیرت انگیزی از پس اجرای آن برآمده و در بسیاری از لحظات سایرین را تحت الشعاع خود قرار داده كه اوج آن را در صحنه شهادت تكان دهنده اش مشاهده می كنیم.
فیلم ملكه ازجمله آثار بخش مسابقه سی امین جشنواره بین المللی فیلم فجر بود كه در سالن همایش های برج میلاد ویژه اصحاب رسانه به نمایش درآمد.
فراهنگ**م.ج**1983**1588